دانلودرمان چشمهایت
تاریخ : جمعه 7 شهريور 1393
نویسنده : samandoon

 

Cheshmhayat 2 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)

1 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : چشمهایت 

2 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : کیاندخت ۷۰ کاربر انجمن نودهشتیا

3 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۴ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۱ (کتابچه) – ۰٫۳ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۴۲۸

14 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

مهرآسا پرتو ناخواسته به خاطر یک حماقت وارد یک باند دزدی میشه و تبدیل به یک دزد حرفه ایی میشه…
ترازویی به وجود می آید که یک کفه ی آن عشق و کفه ی دیگر آن رفاقت است…
کدام یک سنگین تر است؟!

 

5 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از کیاندخت ۷۰ عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان چشمهایت | کیاندخت 70 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

دختر جوان آخ بلندی گفت و اخمهایش در هم رفت منشی با شتاب جلو آمد:
_خانم مهندس حالتون خوبه؟!
ابروهای خوش حالت دختر درهم رفت:
_نه پس دارم برات ناز میکنم! حواسمو پرت کردی!
بعد صدایش را بالاتر برد:
_صدبار به مش رحیم گفتم قفل این کمد وامونده رو درست کن! میخش اندازه میخ طویله زده بیرون!
دستش را به کمر گرفت و غرغرکنان به سمت دستشویی رفت .منشی تند تند به سخن آمد:
_چشم چشم حتما” بهش میگم. خانم مهندس میخواید کمکتون کنم ببینم خدایی ناکرده کمرتون…
_لازم نکرده شما تشریف ببر بیرون!
منشی دیگر ماندن را جایز ندانست حتی یادش رفت پیغام را برساند با عجله بیرون رفت و در رابست!
دختر مانتویش را بالا زد و غرغرکنان گفت:
_وحشی یواش تر!در شکست! ارث بابات نیست که!
پشت به آینه شد و مانتو و لباسش را کامل بالا زد ! آهی کشید کمرش به اندازه چهار پنچ سانت کبود و قرمز شده بود چشمهایش کمی بالاتر رفت و نا خود آگاه رنگ غم گرفت.مدتها بود که نمیخواست به آن خطهای روی کمرش که گوشت اضافی آورده بودند بنگرد! تنها بر غمش افزوده میشد به خاطر آورد روزی که حواسش نبود و جلوی بهگل لباس عوض کرده بود .بهگل با تعجب به زخمها نگریسته بود چیزی نپرسید اما تمام چشمهایش دنبال جواب بود که این زخمها جای چیست؟!

 



|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: رمان , دانلود رمان شمهایت , ,
برچسب‌ها: دانلودرمان چشمهایت ,
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
دستهایم انقدر بزرگ نیست که چرخ دنیا را به کامتان بچرخانم اما یکی هست که بر همه چیز تواناست از او تمنای لحظه های زیبا برایتان دارم